امشب تولد دایی بود جای ائلشن جون  خالی بود...D:

و اینم 2تا از عکسای ائلشن آقا

عکس آتلیه ائلشن (از رو عکس انداختم وسطش نور افتاده)   ائلشن تو پارک           ائلشن و پسر خالش ایلیا جون

 پسر گلم  هر روز داری شلوغ تر میشی رفته رفته جمله بندی هاتم کامل میشه تقریبا میشه گفت که خوب و کامل داری حرف میزنی تا 3 میتونی بشمری رنگارو بهت یاد میدم ولی فعلا یدونه آبی رو بلدی

روز عید فطر برات تولد کوچولو گرفتیم ولی هر کاری کردم  عکساش آپلود نشدن البته چون نمیذاری با لب تاپ کار کنم منم دیگه زیاد روش کار نکردم

فقط میخوام اینو بدونی که خیییییییییییلی ناز و شیرین شدی عزیزم با تمام وجودم دوستت دارم گل زندگی من

آشپز باشی                     جلوی در خونه مامانی منتظری که درو باز کنه

پسرم جیگرم عسلکم  عزیزم  مامانی بهت بگه که این روزا خیلی به پستونکت وابسته شده بودی و منم نمیدونم چرا به بهش حساس شده بودم بالاخره با هزار تادوز و کلک تونستم ازت دورش کنم الان یه هفته ای میشه که دیگه نمیخوری البته بهونه شو بعضی وقتا میگیری و بیخودی گریه میکنی الهی قربونت برم که دلم کباب میشه

خبر خوشحال کننده دیگه این که دوسه روزیه دستشوییتو میگی که این منو خیلی خوشحال میکنه  و اما

 خبر مهم دیگه  اینکه هفته بعد یعنی 1 مرداد  تولد دو سالگیته عزیزم ولی متاسفانه ماه رمضونه و من و بابایی تصمیم گرفتیم برات یه جشن و مهمونی کوچولو بگیریم پیشاپیش تولدت مبارک عزیزم دوستت دارم عمرم